اتنا

دوستی

اتنا

دوستی

بی وفا

و ای باران وای باران

 شیشه پنجره را باران شست

 از دل من اما

 چه کسی نقش تو را خواهد شست

 

خوبرویان جهان رحم ندارد دلشان

باید از جان گذرد هر که شود عاشقشان

روز اول که سرشتند زگل پیکرشان

سنگی اندر دلشان بود همان شد دلشان

 

اگر دریای دل ابی ست

تویی فانوس شبهایش

اگر ایینه یک دنیاست

 تویی معنای دنیایش

 

هر کس به طریقی دل ما می شکند

 بیگانه جدا دوست جدا می شکند

 بیگانه اگر می شکند حرفی نیست

من در عجبم دوست چرا می شکند

 

تو را با دیگری دیدم که گرم گفتگو بودی

با او اهسته می رفتی سراپا محو او بودی

صدایت کردمو بر من چو بیگانه نگه کردی

شکستی عهد دیرین را گنه کردی

چه شبها را که من تنها به یاد تو سحر کردم

چه عمری را که بیهوده به پای تو هدر کردم

همین بود ان صفایی را که می گفتی

 همین بود ان وفایی را که می گفتی

تو که خود این چنین بودی

 چرا روزم سیه کردی

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد