در اغوشم فشردم گفت مردم
چه لذتها که از عشق تو بردم
شب دیگر در اغوش دگر بود
خدایا کاش کمتر می فشردم
از بس چشیدم لب شیرین شکرت را
از شهد لبانت مرض قند گرفتم
گر با تو باشم دست در اغوش کنم
غمهای گذشته را فراموش کنم
تو جام شراب ارزو های منی
بگذار تو را به جای می نوش کنم
بیا در کنارت شبی سر کنم
زجام لبانت لبی تر کنم
بگیرم رخت را به صد اشتیاق
وزان مر مر سینه بستر کنم
دلم بی تاب ان شور نفسها
که تا در بر فشارم پیکرش را
به لبهایش گذارم بوسه عشق
بنوشم بوسه های اخرش را
میگم که چه شعر لب تو لبی و بقل تو بقلی گفته این شاعره . کلی زحمت کشیده . ( شوخی ) اما خارج از شوخی شعر لطیفیه . یه کم هم آدمو به یه حال و هوایه دیگه ای می بره . انتخابت خوشگله .
چه لذتها که از عشق تو بردم
قربانت محمد
سلام مینا جان
خوبی عزیزم ؟
مرسی اومدی . نه بابا شعرت که مشکلی نداره . تازشم اینجا مال خود خودته . کسی حق نداره ازش ایراد بگیره . نه شعرت اصلا هم زشت نبود . راستش حالشو ندارم فعلا چیزی بنویسم . تا بعدا که شاید حال دار بشم دوباره .
فدای تو
محمد